فرهنگ و هنر گیلان

فرهنگ و هنر گیلان
در این وبلاگ مسایل جنگ نرم و همچنین مسایل فرهنگی، سیاسی و... گیلان ارائه می شود.

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 67
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1



بسمه تعالی

آشنایی با انقلاب های رنگین

ویژگی های انقلاب های رنگین :

1- تمام آنها بدون استفاده از ابزارهای خشونت آمیز و طی راهپیمایی های خیابانی صورت گرفت. مبارزه مسالمت آمیز موجب می شود که : 1- چهره توام با رضایت حکومت به تدریج مذدوش شود.

2- ظرفیت نیروهای سرکوب برای اعمال قهر و زور تا حد زیادی تخلیه گردد. 3- استفاده از توانمندیهای مخالفان مخالفان درون حکومتی  و این امکان را فراهم می کند تا پتانسیل درون حکومتی در راستای انقلاب بسیج شود

3- تمام این حرکتها با شعارهای مبتنی بر دموکراسی خواهی و لیبرالیسم انجام می شود.

4- جنبش های نوین اجتماعی (حاملان و عاملان انقلاب رنگی) : یکی از اشکال سازمان یابی نیروهای جامعه مدنی محسوب می شود و در گذار بر دموکراسی نقش اساسی ایفا می کند. جنبش های اجتماعی جدید به جنبش هایی گفته می شود که از دهه 1960 عمدتاً در جوامع اروپای غربی و آمریکای شمالی سر در آورده اند و تلاش کردند طیف های گوناگونی از نیروهای اجتماعی از جمله جنبش های بسیج دانشجویی، جنبش حقوق مدنی، جنبش زنان، جنبش محیط زیست، جنبش صلح، جنبش ضد نژاد پرستی و گروههای مخالف تولید و تکثیر استفاده از سلاح های کشتار جمعی.

5- دلیل اصلی وقوع انقلاب وجود خصوصیاتی چون اقتدارگرایی، فقدان چرخش نخبگان، ناکارآمدی در حل مشکلات عمومی و عدم مقبولیت عمومی حکومت وقت و جرقه انقلاب بدنبال بروز خطایی از سوی حکومت نظیر تقلب در انتخابات روش شده بود.

6-  تحرکات انقلابی بطور مستقیم مورد حمایت آمریکا و اروپای غربی بود که در3 حالت صورت می گیرد: 1- حمایت سیاسی به شکل پشتیبانی از خواست مخالفین و همچنین اعمال فشار بر دولت وقت برای تامین خواست آنها با ابزارهای مختلف. 2- حمایت مالی از اعتصاب کنندگان و تظاهر کنندگان و نیز تامین هزینه های انتخاباتی نامزد های مخالف دولت. 3- حمایت سیاسی و مالی از نهادها و سازمانهای غیر دولتی حامی اهداف آمریکا.

تفاوت انقلاب های رنگین و انقلاب های واقعی :

1- هر چند نارضایتی از شرایط موجود وجود داشته باشد اما از نظر عمق، شدت و گستره جمعیتی و جغرافیایی همسطح با انقلاب های واقعی نمی باشد.

2- نقش رهبری و ساختارها بسیار کمرنگ تر است از انقلاب های متعارف، در هرصورت اساساً این رسانه ها و نهادهای غربی، به ویژه آمریکایی بودند که به تحریک افراد برای اعتراض و بسیج مردم پرداختند.

3- ایدئولوژی جدید جایگزین بیشتر در گروهی است روشنفکران گسترش یافت و این ایدئولوژی لیبرالیسم غربی و اساساً وارداتی بود و به همین دلیل مدتی پس از پیروزی معترضان مجدداً بی ثباتی و درگیری آغاز شد.

4- نقش توده ها در حد پایینی وجود داشت و تعداد توده های شرکت کننده زیاد نبود.

5- عنصر خشونت نیز در حد پایینی توسط طرفین، معترضان و رژیم ها بکار گرفته شده و حرکت اساساً آرام و بدون خشونت می باشد.

6- پس از پیروزی تنها مانند نوعی از انقلاب های سیاسی گروه حاکم و گرایش سیاست خارجی تغییر کرد ولی تغییر نوع رژیم های سیاسی و تغییرات ساختاری اقتصادی، فرهنگی به گونه ای که در انقلاب های واقعی و اجتماعی هست، صورت نگرفت.

امواج انقلاب های رنگین :

موج اول : تحدید دموکراسی   - موج دوم : تحمیل دمکراسی.   موج سوم : تحمل دموکراسی

1- موج اول؛ تحدید دموکراسی : در این دوره لیبرالیسم با توجه به قدرت مردم و تاکید بر ضرورت نقش دهی به آنها در تعیین سرنوشت سیاسی آنها به نقد نظام سیاسی بسته می پردازد.

2- موج دوم؛ تحمیل دموکراسی : در این مقطع آموزه های لیبرالیسم در قالب دموکراسی طرح و به عنوان راهکاری برای رسیدن به توسعه سیاسی معرفی می گردد. جمهوری ها باید دموکراتیک شوند.

3- موج سوم؛ تحمل دموکراسی : غرض آن است که نظام سیاسی که دموکراسی را پذیرفته و یا بومی کرده ، تا چه میزان می تواند از عهده پذیرش نتایج آن برآید که 2 حالت برای آن متصور است :  1- نظام دموکراتیک به درخواست جریان اعتراض مدنی پاسخ مثبت می دهد که در این حالت راه استحاله و زوال آن هموار می شود. 2- مقاومت می کند که از حالت دموکراتیک خارج گردد. در واقع انقلاب رنگی محصول این دوره از نقش آفرینی دموکراسی به مثابه ازاز سیاسی برای اعمال فشار به بازیگران.

اركان انقلاب هاي رنگين :

1-    نارضايتي : اعم از مشكلات اقتصادي، ذهنيت منفي در خصوص عملكرد نظام و سرمايه گذاري هاي ملي.

2-    كفايت : شعار ديگر كافي است كه عدم توانبراي تحمل بيشتر وضع موجود دارد،طرح و شيوع مي يابد. همچنين كاهش اميدواري به آينده و... .

3-    مديريت : اعم از مديريت خارجي، مديريت اپوزسيون و مديريت نظام.

مراحل انقلاب هاي رنگين :

مرحله اول : سياست مدوش سازي انتخابات.  2- سياست تكثر گرايي لجام گسيخته با اهداف : الف) تاكيد بر انتخابات ضعيف.  ب) ايجاد پارادوكس دقت و سرعت.  ج) اعمال فشار رواني بر دستگاه اجرايي.

مرحله دوم ؛ كانديداتوري : 1- انقلاب رنگي با حساسيت بالا :  طيف متنوعي از افراد اعم از مخالفان، راديكال و عناصر نامطلوب در كنار نامزدها، مديريت انقلاب هاي رنگي را آسان تر مي نمايند. 2- انقلاب رنگي با حساسيت پايين : تلاش براي شركت نكردن مردم و تحميل نظارت هاي بيروني.

مرحله سوم : تعيين صلاحيت ها : سناريوها : 1- حذف حداكثري : ريزش كانديداها در بالاترين سطح و فعاليت چند سويه با هدف اعتراض مدني. 2- حذف حداقلي : توليد تعارض در حاكميت (تساهل). 3- حذف نظام مند : تاكيد بر افراد رد صلاحيت شده.

مرحله چهارم ؛ تبليغات : سياست ها ؛ 1- تحليل انحرافي از پديده رد صلاحيت شدگان. 2- تمركز خبري و تبليغاتي بر روي شخصيت هاي معترض.  3- تلاش براي تسري اعتراض ها. 4- بي معنا كردن انتخابات. 5- واژگون نمودن انتخابات ( انتخابات سفيد).

مرحله پنجم ؛ دوره پس از انتخابات : 1- شركت نكردن در انتخابات با هدف تشديد بحرانهاي داخلي و خارجي با توجه به آراي پايين مردم.

2- توليد بحران و دامن زدن به آن با تاكيد بر تعداد آراي سفيد.

3- كشيده شدن انتخابات به دور دوم.

4-    اعتراض نامزدهاي شكست خورده به سلامت و نتيجه انتخابات.

اينترنت و انقلاب هاي رنگين :

1- حضور اينترنت در يك قالب سياسي از دو طريق اصلي صورت مي گيرد از يك سو اينترنت به شكل فزاينده اي به وسيله نهادهاي سياسي متعارف مانند دستگاههاي دولتي و احزاب سياسي مورد استفاده قرار گرفته و از سوي ديگر ارتباطات اينترنتي ظهور اشكال جديدي از سازمان ها و تعاملات سياسي را ممكن مي سازد.

مهمترين تاثيرات سياسي فناوري هاي اطلاعاتي و ارتباطي :

1- تضعيف دولت هاي ملي. 2- اشاعه اطلاعات سياسي. 3- درگير سازي مدني با مشاركت سياسي افراد و گروهها.

بطور كلي اينترنت ممكن است به آگاه سازي، سازماندهي، بسيج و درگيرسازي مدني افراد و گروههاي حاشيه رانده شده، جوانترها و اقليت هاي سياسي منجر مي شود. ثانياً مي تواند در اشاعه ارزشهاي دموكراتيك از قبيل مشاركت، آزادي بيان، تساهل، عدالت و... تاثير گذار باشد. ثالثاً اينترنت به مثابه تريبوني براي احزاب و گروههاي سياسي معترض و اقليت مي تواند به تضعيف حكومت هاي اقتدارگرا و گسترش دموكراسي كمك كند.

انقلاب نارجي اوكراين :

1-    تزريق كمك هاي مالي آمريكا و غرب به مخالفان دولت اوكراين.

2-    انجام عمليات مشروعيت قهقرايي با متهم نمودن دولت اوكراين به خشونت ترور مخالفان، فساد مالي، اداري، سياسي.

3-    القاي ناكارآمدي دولت.

4-    تصوير سازي مطلوب يوشچنكو و مخدوش نمودن چهره يانوكويچ.

5-    جابجايي افكار عمومي از طريق پخش شايعه و مسموم يوشچنكو توسط دولت يانوكويچ.

6-    القاي تقلب در انتخابات توسط دولت.

7-    مخالفت با اعلام نتيجه انتخابات و فراخوان به نافرماني مدني و مبارزه منفي.

8-    انعكاس گسترده تحولات اوكراين توسط سي.ان.ان C.N.N و  يورو نيوز و كانال 5 اوكراين و هدايت افكار عمومي در اين كشور.

9-    برهم زدن نظم و امنيت عمومي و اشغال اماكن دولتي.

علت عدم توفيق انقلاب هاي رنگين در ايران :

پروژه تغيير ساختار سياسي از درون در نظام جمهوري اسلامي ايران با توجه به ماهيت انقلاب و نظام اسلامي و نيز شرايط کلي حاکم بر حکومت و جامعه و سياست‌هاي آمريكا و غرب در رابطه با جوامع اسلامي به ويژه ايران و ظرفيت‌هاي قدرت نرم نظام جمهوري اسلامي تا زماني که اين ويژگي‌ها و روش‌ها را در خود حفظ كند، محکوم به شکست است، چنانکه در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري ايران و حوادث بعد از آن، چنين شد. در پايان اين نوشتار به برخي از علل و عوامل ناکامي انقلاب رنگين در ايران اشاره مي‌شود:

1- نقص الگو و مدل : اساساً مدل انتخاب شده « انقلاب رنگي» براي جوامعي با خصوصيات خاص از حيث فرهنگي و مختصات جامعه و شرايط حکومت و حاکمان است که آن جوامع با وضعيت و شرايط جامعه ايران و جمهوري اسلامي بسيار متفاوت است و تنها مي‌تواند در صورت پياده‌سازي مشکلاتي را فراهم کند. وقتي به تاريخ ايران به خصوص دهه‌هاي اخير نگاه كنيم، ايراني‌ها همواره بيگانه‌ستيز و به ويژه غرب‌ستيز بوده‌اند و هر گاه شائبه نفوذ غرب در يك موضوع مطرح شده است، ايراني‌ها با آن مخالفت كرده‌اند. انقلاب‌هاي رنگين اساساً غربي هستند و اگر از اين ويژگي‌ تهي شوند، هيچ خاصيت ديگري ندارند و به همين علت، با توجه به ويژگي غرب ستيزي ايراني‌ها، مدل انقلاب رنگي در ايران قابل تحقق نيست.

2- رهبري بصير و هوشيار : در ايران وجود رهبري فرهيخته، محبوب و مقتدر در بسيج عمومي به ويژه در شرايط بحران و جنگ، پيوند مستمر الهي مردم با رهبري، وجود باورهاي ديني و انقلابي برگرفته از اسلام و انقلاب اسلامي و وجود در بخش قابل توجهي از جامعه، به عنوان يک ظرفيت فوق‌العاده، بسياري از طرح‌ها و توطئه‌هاي براندازي را خنثي كرده است. برخورداري جمهوري اسلامي از رهبري الهي، فرهيخته، محبوب و مقتدر، مانع از وقوع انقلاب رنگين در ايران مي‌شود زيرا هوشياري و تدبير ايشان مانع وقوع و تحقق اهداف براندازي در روش‌هاي مختلف بوده، بيانات ايشان براي مردم، اكثر جريانات و گروه‌هاي سياسي و اجتماعي فصل‌الخطاب است و هنگامي كه ايشان درباره مسأله‌اي سخن مي‌گويند يا تأكيد‌ مي‌كنند بحراني جمع شود، گروه‌ها اختلاف را كنار مي‌گذارند و در نهايت مردم و نخبگان، فرمان رهبري را عملياتي مي‌كنند ولي غربي‌ها از درك نفوذ، قدرت و پايگاه رهبري در جامعه ايران و تأثيرگذاري ايشان در ساختار حكومت مردم‌سالاري ديني عاجزند. به همين دليل با کپي‌برداري از مدل‌هاي تجربه شده در ساير کشور تلاش مي‌کنند، در ايران پروژه براندازي را پيگيري کنند.

3- پشتوانه اجتماعي نظام : عمق راهبردي اجتماعي داخلي نظام جمهوري اسلامي و وجود انسان‌هاي فراوان مؤمن و معتقد به نظام سياسي و آرمان‌هاي آن و روحيه ملي و آمادگي در راه دفاع از آرمان‌هاي اسلامي در بخش قابل توجهي از جامعه، به عنوان سرمايه اجتماعي نظام و منابع قدرت نرم و مقابله با تهديات نرم دشمنان در هر مقطعي است. جمهوري اسلامي در مقاطع مختلف تاريخي و حساس کشور، نشان داده از توان و قدرت بسيج کنندگي لازم براي مقابله با بحران برخوردار است و نظام جمهوري اسلامي از تراز لازم اعتماد مردم بهره مي‌برد. کشورهايي که مدل انقلاب رنگي در آن به نتيجه رسيده فاقد چنين ويژگي و ظرفيت هستند. مردم ايران هر گاه مشاهده كنند يك نيروي خارجي در حال دخالت در امور داخلي آنهاست، منسجم و متحد شده و او را پس مي‌زنند كه نمونه بسيار بارز آن را در جنگ تحميلي 8 ساله عراق و متحدان او عليه ايران شاهد بوديم و با وجود چنين روحيه‌اي بحران‌ها را پشت سر مي‌گذارند.

4- رابطه دولت و ملت در ايران :سياست تغيير و جابه‌جايي دولت با استفاده از روش انقلاب رنگي، در جوامعي مي‌تواند کارايي داشته باشد که بين نظام سياسي و حاکمان از سويي و مردم از سوي ديگر جدايي و فاصله جدي باشد، در ايران با توجه به ماهيت حکومت و ويژگي‌هاي دولتمردان و کارکردهاي نظام اين مسأله منتفي است اگر چه در ميان مردم به دليل پويايي جامعه و شرايط و اقتضائات ايران، انتظارات از سوي مردم نسبت به حکومت و دولتمردان مطرح است که مسؤولان درصدد برآوردن آنها تلاش خود را مضاعف كرده‌اند.

5- سابقه منفي آمريكا و انگليس : آمريكا و انگليس و بلکه غرب با توجه به حضور طولاني در جوامع اسلامي از چند قرن به اين طرف و به خصوص دهه‌هاي اخير داراي سابقه بسيار منفي در ميان مسلمانان و نيز ملت مسلمان ايران هستند. تاريخ ملل اسلامي و جوامع مسلمان پر است از جنايت‌ها و سياست‌هايي عليه اسلام و مسلمين و محيط اسلامي آزمايشگاهي بزرگ و متنوع از نقش‌ها و کارکردها و اقدامات خصمانه غرب و آمريكاست و در تمامي امتحانات آنها مردود شده‌اند. در ذهنيت مردم مسلمان ايران از آمريكا تصويري جز دشمني، فريبکاري، جنايت، دست‌اندازي به منابع ايران، غارت و قتل و جنگ و کشتار و اقدامات عليه امنيت و منافع و آرمان‌هاي خود و همراهي و حمايت از دشنان مردم ايران وجود ندارد و بنابراين مردم ايران به چنين دولت‌هايي اعتماد نداشته و تمامي اقدامات و مواضع و تلاش‌هاي آنها را با ديد ترديد و شکست بلکه از روي خصومت با ايران ارزيابي مي‌كند.

 6- فقدان وحدت در همراهان داخلي پروژه فروپاشي از درون : با توجه به ويژگي‌ها و سوابق جريانات فکري و سياسي مخالف و معارض داخلي ايران، طيف‌هايي که تاکنون با پروژه تغيير از درون همراهي كرده‌‌اند، از تفرق در مباني، آرمان و اهداف اساسي و وحدت استراتژيک برخوردار بوده، علاوه بر آن حمايت غرب از اين گروه‌ها و جريانات سياسي موجب شده تا قدرت بسيج کنندگي خود را با توجه به تنفر آحاد ملت ايران از غرب از دست دهند و در نتيجه براي آنها وضعيت، بسيار شکننده و بدون دستاورد و در اکثر مواقع همراهي اين گروه‌ها با غرب، موجب از دست رفتن پايگاه اجتماعي آنان و منجر به رسوايي فوق‌العاده در ميان جامعه و اختلاف شديد در ميان آنها شده است. بنابراين، با توجه به سوابق منفي بسياري از گروه‌هاي همسو با پروژه تغيير در جامعه و وجود اقدامات منفي در طول حضور سياسي بخش زيادي از اين جريانات و گروه‌ها و نيز همراه شدن گروه‌هاي اپوزيسيون و ضدانقلاب ايران در خارج از کشور، اين گروه‌ها و جريانات در جامعه ايران از اعتبار لازم و نفوذ مناسب براي پيگيري سياست‌هاي تغيير ساختار سياسي به روش«انقلاب رنگي» را ندارند و لذا به عنوان يکي از متغيرهاي منفي در پروژه تغيير عمل كردند.

فتنه سبز سال 88 :

پیشینه فتنه و آشوب‌های خرداد 88 (در دوران حضرت امام(ره))

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی ایران چند جریان به مخالفت جدی با نظام مبتنی بر ولایت فقیه از یکسو و حضور روحانیت در عرصه سیاست و حکومت برخواستند که (علاوه بر گروهک‌های ملحد و محارب)، نهضت آزادی، جبهه ملی، سازمان مجاهدین خلق ایران (گروهک منافقین) و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و... عمده ترین این جریانات سیاسی را تشکیل می دادند.

در میان جریانات مذکور سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در حقیقت به روز شده همان گروهک نفاق بود و به هیچ عنوان به ولایت فقیه و روحانیت اعتقادی نداشت، توانسته بود با پنهان کردن دو ویژگی فوق الاشاره، از میان یاران اصلی انقلاب و جوانان مستعد یارگیری کرده و تقریبا تمامی پستهای حساس و کلیدی امنیتی نظام در سپاه و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور را به اشغال خود در آورد. سازمان مجاهدین (انقلاب) به منظور رهایی از موج روانی ایجادشده در جامعه در گام نخست از حضرت امام تقاضای نماینده کرد و امام خمینی(ره) حضرت آیت الله راستی را به عنوان نماینده خود در سازمان منصوب نمود که وی نیز پس از چندی، انحلال سازمان را به حضرت امام خمینی(ره) پیشنهاد نموده و با موافقت امام سازمان منحل شد لیکن هسته مرکزی سازمان (همان کسانی که با تغییر کلمه «خلق» به کلمه «انقلاب اسلامی» سازمان مجاهدین «انقلاب اسلامی» را پی ریزی کرده بودند) انحلال سازمان را نپذیرفته و بر ادامه فعالیت حزبی خود اصرار ورزیدند و در نتیجه مجددا، سازمان به مخالفت با روحانیت و ولایت فقیه متهم گردید.

در گام دوم سازمان مجاهدین (انقلاب) با هدف برون رفت از بن بست بوجود آمده با استناد به فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) (اسلام مستضعفین و پابرهنگان در مقابل اسلام سرمایه داری و بازار و اسلام آمریکایی) موجی از عملیات روانی را در جامعه طراحی نمود و با زیرکی و شیطنت تمام نظام روحانیت را به دو بخش طرفداران سرمایه داری و طرفداران مستضعفین تقسیم نمود و جالب اینکه در این عملیات روانی رئیس جمهور وقت (حضرت آیت الله خامنه ای) را به عنوان راس و سمبل اسلام سرمایه داری معرفی کرد و از طرف دیگر با نزدیک کردن خودشان به روحانیون کم تجربه که به عنوان مجمع روحانیون مبارز شکل گرفته و اغلب در دستگاههای مرتبط با رهبری و در بیت حضرت امام مشغول به فعالیت بودند، توانستند خود را به عنوان مدافعان اصلی نظام ولایت فقیه و طرفداران اسلام مستضعفین و اسلام کوخ نشینان و طرفداران روحانیت انقلابی به مردم معرفی نمایند و به این ترتیب اولین فتنه در درون روحانیت شکل گرفت (اگر چه، چنانچه مجمع روحانیون مبارز که بازیچه و آلت دست اهداف سازمان مجاهدین انقلاب) قرار گرفته بود به توصیه های حضرت امام خمینی(ره) گوش می کرد و اختلاف را به حوزه عقیده نمی کشاند و هواهای نفسانی را در اختلافات دخالت نمی داد اصل اختلافات فی مابین قطعا به نفع نظام می بود).

سازمان مجاهدین (انقلاب) با عنایت به تصویب شورای رهبری قانون اساسی نسبت به تداوم فتنه پس از حضرت امام نیز مطمئن بود لیکن در سومین گام جهت رفع نگرانی در اقدامی پیچیده و با همکاری برخی از رجال سیاسی (علیرغم مخالف صریح حضرت امام موفق به انتصاب، آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری شده و حلقه های فتنه را برای بعداز حضرت امام نیز کامل نمود. به این ترتیب سازمان با حضور در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اطلاعاتی، امنیتی و نظامی و حتی حضور غیر مستقیم در بیت حضرت امام مطمئن بود که براحتی می تواند جریان امور را به هر شکلی که بخواهد رهبری نماید، بعنوان مثال دسته بندیهای سیاسی درون نظام هم بر اساس مدل سازمان در آن سالها به راست و چپ تقسیم شد. حتی امروزه علی رغم گذشت بیش از 28 سال از انفجارات حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری هنوز ساحت سازمان مذکور از ابهام دخالت در انفجارات فوق کاملا تطهیر نشده و کماکان برخی از سیاسیون دخالت آنان را در انفجارات کلان نظام (همانند گروهک منافقین) دور از مدار عقل نمی دانند و بر پیگیری دستگاههای امنیتی و قضایی در این خصوص تاکید دارند.

یکی دیگر از اتهامهای سازمان، فتنه خوراندن جام زهر به حضرت امام و پذیرش قطعنامه و آتش بس با همکاری عوامل و اعضای قدیم خود بود (همان تیمی که فتنه قبل و بعد از انتخابات سال 88 را به صورت راهبردی و حتی در سطح تاکتیک اداره می کردند).

حضرت امام خمینی(ره) به محض مفارقت از فضای سنگین جنگ تحمیلی به تخریب و نابودی سه ضلع مثلث فتنه پرداخت و در مرحله اول منتظری را از سمت قائم مقامی عزل نمودند. این اقدام حضرت امام خمینی(ره) اگر چه ضربه بسیار مهلک بر پیکره اصحاب فتنه بود ولی آنان به دلیل وجود نقص قانون اساسی در مورد اصل ولایت فقیه (شورایی بودن و شرط اعلمیت) امیدوار بودند بتوانند کماکان پس از امام(ره) نیز فتنه های خود را در شورای رهبری رهگیری نمایند. حضرت امام خمینی(ره) پس از عزل منتظری بلافاصله دستور اصلاح قانون اساسی را صادر و شخصا نسبت به اصلاح اصل ولایت فقیه (و تبدیل شورای رهبری به رهبر و اتخاذ شرط مجتهد مجزی)ارائه طریق فرمودند. با اصلاح قانون اساسی دومین ضلع مثلث فتنه نیز فرو ریخت، اما زمانی که پس از ارتحال حضرت امام با هدایت پنهان و پیدای آن حضرت (در زمان حیات طیبه خویش) حضرت آیت الله خامنه ای توسط مجلس خبرگان رهبری به عنوان رهبر برگزیده شد و عملا سومین ضلع مثلث فتنه نیز به کلی تخریب شد و امید اصحاب فتنه به کلی به ناامیدی بدل و خود را کاملا منزوی دیدند و نزد افکار خواص جایگاه و اعتبار خود را به صورت کامل از دست دادند، خاصه اینکه کسی را که در طول سالهای جنگ تحمیلی او را در اردوگاه اسلام آمریکایی معرفی کرده بودند با هدایت ویژه حضرت امام و تدبیر و رای قاطع مجلس خبرگان رهبری به عنوان ولی فقیه منصوب شده بود.

فصل سوم:    اقدامات اصحاب فتنه در دهه دوم و سوم انقلاب اسلامی

با شروع دوران ولایت امری حضرت آیت الله خامنه ای حفظ الله، جریان فتنه، اگر چه به ظاهر از صحنه سیاست حذف شدند ولی در باطن، دور جدید فعالیتهای پنهان و برنامه ریزی شده و دوران یارگیری آنان آغاز شد:

- توسعه مراودات و همکاریهای به ظاهر فرهنگی با کشورهای غربی

- سفر به کشورهای غربی بویژه آمریکا و انگلیس و اخذ تماس با مراکز علمی، تحقیقاتی، پژوهشی، مطالعاتی و در واقع مراکز جاسوسی نظیر: موسسه آلبرت انیشتین، موسسه ملی دموکراتیک در امور بین الملل(NDI)، موسسه بین المللی جمهوری (IRI)، بنیاد بین المللی سیستم های انتخاباتی (IFES)، شورای مطالعات بین المللی و تبادل (IREX)، خانه آزادی (Freedom House)، بنیاد ملی دموکراسی، بنیاد جامعه باز (OSI)، مرکز سابان (ISCB)، موسسه آمریکن اینترپرایز، بنیاد دفاع از دموکراسی ها و دهها موسسه و مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی آمریکایی و غربی موثر در عملیات جنگ نرم و ملاقات با عناصر اصلی و مدیران مراکز و موسسات نظیر: جین شارپ، مایکل لدین، مایکل روئین، ریچارد پرل، دانیل پایپس، مارتین کرامز، جیمزفیلیپس، جان سی هولمن، رابرت کگان و...

- ایجاد و راه اندازی حلقه های متعدد فرهنگی، رسانه ای نظیر حلقه کیان، خانه احزاب، خانه هنرمندان و...
- اعتماد سازی در دولت سازندگی و ورود در عرصه فعالیتهای اقتصادی و به دست گرفتن نبض امور و بویژه ورود به عرصه برنامه ریزی نظام.

- انجام پروژه حزب سازی بویژه حزب دولتی کارگزاران سازندگی که صرف نظر از افراد متعقد به نظام و ولایت، باید گفت ریشه این حزب نیز مانند اسلاف خود یعنی منافقین و سازمان مجاهدین (انقلاب) به ولایت فقیه و روحانیت اعتقادی نداشته و صرفا با هدف ارائه الگوی اقتصاد لیبرالیستی و غربی پا عرصه وجود گذاشت.

- تلاش برای ورود به سنگر مجلس شورای اسلامی و پیگیری و انجام پروژه های شبیخون و ناتوی فرهنگی مشتمل بر واتیکانیزه کردن و ارائه مدلی نظیر مسیحیت کاتولیک و در حقیقت تبعید روحانیون به شهر قم به عنوان واتیکان اسلام آندولیزه کردن و ترویج بی بندو باری و هرزگی و لاابالی‌گری در میان مردم بویژه نسل جوان سکولاریزه کردن و پیگیری مباحث ضرورت جدایی دین از عرصه سیاست و حاکمیت.

- ورود به مرکز پژوهش های ریاست جمهوری و تئوریزه کردن مبانی فکری نئولیبرالیزم غربی و گسترش اندیشه التقاطی در بین نسل جوان.

- تکثیر و گسترش روزنامه های زنجیره ای که همگی از یک مرکز و هیات تحریریه مرکزی تغذیه فکری می شدند.

با اتمام دوره 8 ساله ریاست جمهوری جناب آقای رفسنجانی، جریان فتنه با طراحی مدل قرمز و آبی و قراردادن خاتمی در مقابل ناطق نوری و ترویج و انتصاب ناطق به جبهه راست (که ساخته پرداخته سازمان مجاهدین بود) موفق شد رای اکثریت مردم را برای خاتمی اخذ نماید و با مصادره حماسه و رای 22 میلیونی مردم به نفع جریان فتنه و با عنوان حماسه دوم خرداد موج جدیدی از میکروپلتیک میلها را با هدف تغییر میل و علاقه مردم از ارزشهای دینی و ملی به میل آنان به ارزشهای لیبرالیستی غربی نظیر خوی اشرافی گری، بسط و توسعه آزادیهای افراطی و بی بندباری غربی، هجمه به باورهای مردم و... را سازماندهی نماید.

با توسعه و گسترش فعالیتهای اصحاب فتنه در دوران خاتمی، و با سوء استفاده از فضای گفتمان سیاسی جامعه آن روز، بالاخره چهارمین مولود نامشروع جریان فتنه و نفاق با نام جبهه مشارکت ایران اسلامی (که همانند سه حزب منافق قبلی با عدم اعتقاد به حکومت دینی و ولایت فقیه و روحانیت و با قصد براندازی حکومت دینی پا به عرصه وجود گذاشته بود). و با صراحت بیشتر به اردوگاه اندیشه ولایی و مشخصا به حضرت امام حمله شد:

<p dir="rtl" style="text-align: justify; margin: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed;

ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 16 دی 1390برچسب:, توسط محمدزاده
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :